مفهوم توسعه پایدار

مفهوم توسعه پایدار

نوشته :مایکل ردکلیف[1] ( دپارتمان کشاورزی ، باغداری و محیط دانشگاه لندن )

ترجمه :دکتر حبیب اله فصیحی

چکیده

            بحث توسعه پایدار همواره با مشاجراتی توام بوده است . برخی نویسندگان بر پایداری منابع طبیعی و عده ای دیگر بر سطح فعلی تولید و مصرف و آینده آن تاکید دارند . به همین ترتیب اختلاف نظرهای روشنی در روش های نیل به توسعه پایداروجود دارد . لازم است ابعاد مختلف پایداری بطور مجزا مورد بررسی قرار گیرند تا سیاست های بین المللی و قلمروهایی که راه حل های جهانی در آن ممکن و یا قابل دسترس است مورد توجه واقع شوند .دراین مقاله چنین موضوعاتی  خاطر نشان گردیده و نظرات موچود در این زمینه  متمایز می گردند و نیز مسائل و امکانات توافق بین کشور های شمال و جنوب در این زمینه را مد نظر قرار می گیرد.

مقدمه

            توسعه پایدار اصطلاحی است که با توجه به محتوای بحث و با توجه به کسانی که در ارتباط با آن می باشند مورد تعابیر متفاوتی قرار گرفته است .بحث پایداری طی 5 سال از زمان انتشار گزارش ؛ کمسیون برانت لند[2] ؛تحت عنوان آینده مشترک ما[3]، اختلافات عمده ای را بین پیش کسوتان فراهم آورده است . امروزه توسعه پایدار خود  به نظرات متناقضی از توسعه دلالت می نماید . فقدان هر گونه توافق در باره مفهوم واقعی توسعه پایداربه این معنا نیست که توسعه پایداریک خیال واهی است بلکه به این معناست که کاربرد این  واژه نیازمند توجه دقیق تر است . ایده توسعه پایدار لزوم توجه دقیق تر به توسعه را یاد آور نموده و سؤالات ناشیانه ای را مطرح می سازد که توجه به آن ها یک نیاز حیاتی است . به نظر نگارنده در موردتوسعه پایدار، ورود به بحث توسعه و محیط می تواند نکته مفیدی باشد تا نواحی همگرا و واگرا مشخص شود و این فرآیندها روشن گردند .

در کتاب آینده مشترک ما کمسیون برانت لنددر موردتوسعه پایدار بیش از آن که بر حفاظت طبیعت یا زیست کره [4] تاکید داشته باشد، بر نیل به اهداف اساسی تاکید می نماید .گویاترین گفتار در گزارش این کمسیون از توسعه پایدار  توسعه ای است که نیل به نیازهای زمان حال را ممکن می سازد بدون این که توانایی های نسل های آینده را در نیل به نیازهایشان زایل سازد . به همین ترتیب گزارش فوق از توسعه پایداربه عنوان پیشبرد قابلیت های حال و آینده جهت نیل به امیال و نیاز های انسانی یاد نموده است . گرچه گزارش تعبیر دقیقی از نیازهای انسانی نداشته اما توجه دایمی به تمرکز نیازهای انسانی و نقش محیط در برطرف نمدن آن معطوف داشته است . متاسفانه همین مطلب اساس مشاجرات موجود در مورد سیستم های اجتماعی اقتصادی وزیست محیطی و روابط بین آن ها بوده و به این دلیل لازم است قبل از بکارگیری رضایتبخش ایده توسعه پایدار ، این موضوع روشن گردد.

  پارامترهای زیست محیطی

            در مسیر توسعه پایدار ، پایداری سبز ایده ای است مبتنی بر منابع طبیعی و این موضوع توسط ریس [5] قویا بیان گردیده است . وی اذعان داشته که ” بحران زیست محیطی در عرصه جهانی  آشوب های فلاکت باری را بدنبال می آورد ” متاسفانه شناخت ما از زیست کره بیسار سطحی است و تصور اینکه توسعه پایدار مبتنی بر مصرف رشدمحور که در اقتصاد نئوکلاسیک ریشه دارد می تواند امکان پذیر باشد ، گمراه کننده است . به نظر او اصطلاح توسعه پایدار از معنای اصلی آن که همان اطمینان از پایداری زیست محیطی باشد دور شده و تحت الشعاع گرایشات سیاسی قرار گرفته است . به نظر ریس تحقق این امر در یک اقتصاد ایده آل که امروزه مورد توجه است ، ادعایی بیش نیست و بلکه بیش تر تبرئه تلاش هایی است که برای دور ماندن از رشد اقتصادی مستمر صورت می گیرد .

            این دیدگاه که براساس رجحان ملاحظات زیست محیطی است ، گرجه تاکید زیادی بر اندیشه های رادیکال در مورد فضای سبز دارد ، شالوده مهمی از نظریات فراگیر را نیز شامل می شود . این رویه توجه خود را بر منابع طبیعی بویژه منابع طبیعی تجدیدپذیر که هدف پایداری است معطوف داشته است . تهدید عمده برای پایداری درازمدت منابع زمین در شاخص های کلیدی تباهی یعنی: از دست رفتن کیفیت آب و خاک و ناتوانی اتمسفر در جذب هوای آلوده نمود یافته و جلوه اخلاقی این روش در ایده ” نظارت ” جوامع انسانی نهفته است که به عنوان تنها مستاجران زمین از منابع حفاظت می کنند تا آن ها را به آیندگان بسپارند .  به عبارت دیگر این روش نظارتی با بازدهی پایدار منابع تجدید پذیر در ارتباط است و بیش از آن که بر درآمد جوامع انسانی توجه داشته باشد ، بر بقاء سرمایه طبیعی تاکید دارد . یک جنبه از بازدهی پایدار منابع تجدید پذیرمی تواند ما را در مواجهه با مسائل استفاده از این منابع هدایت نماید . توسعه پایدار به این معنا مستلزم پاسخ های موفقیت آمیز به این سؤالات پیاپی است :

1-   فعالیت های توسعه چگونه می تواند فرآیندهای زیست محیطی ( حاصلخیزی خاک ، استحاله مواد زائد ، چرخه آب و مواد غذایی ) را حفظ نموده ولی سرعت این فرآیندها را افزایش ندهد ؟

2-     فرآیند توسعه چگونه می تواند تنوع ژنتیکی را حفظ نماید ؟

3-     منابع تجدیدپذیر تا چه اندازه قابل جایگزینی هستند ؟ آیا بقاء سرمایه های طبیعی بر جریان سرمایه رجحان دارد

می توان اضافه نمود که: از آن جا که اغلب منابع طبیعی با اشکال مالکیت و مدیریت در ارتباط می باشند ، ضروری است دانسته شود که چه کسی محیط را تملک و کنترل می نماید ؟ و این مدیریت برچه اصولی اعمال می گردد ؟

پارامترهای اقتصادی و سیاسی

تمامی جنبه های توسعه پایداربه اهداف زیست محیطی مربوط نمی شوند .چنانچه برخی بر تعهدات انسانی ارزش بیش تر قائلند  مثلا“ باربیر[6]عنوان نموده که توسعه اقتصادی پایدار عبارت است از :جهت گیری مستقیم در افزایش استاندادهای زندگی اقشار فقیر جامعه که با کمیت هایی مثل : مازاد غذایی، درآمد واقعی، خدمات آموزشی ، مراقبت های بهداشتی ، بهداشت و عرضه آب و بالاخره  ذخایر حیاتی غذا و نقدینگی  قابل اندازه گیری است . به عبارت دیگر هدف برتر عبارت است از کاهش فقر مطلق فقرای جهان از طریق فراهم آوردن معیشت مطمئن و مستمر . در این زمینه بیش تر اهداف اقتصادی و اجتماعی مطرحند تا اهداف زیست محیطی .

دیگر اقتصاددانانی که در باره توسعه اقتصادی پایدار اظهار نظر نموده اند حتی بیش از باربیر به اهداف اقتصادی توجه نموده اند . پیرس [7] می نویسد که : توسعه اقتصادی پایدار عبارت است از به حداکثر رساندن سود خالص توسعه اقتصادی همراه با حفظ خدمات و حفظ کیفیت منابع طبیعی در گذر زمان . ” حفاظت ” در این گفته در درجه اول  به معنای حفظ سیستم های تامین کننده حیات گیاهی است اما مشتمل بر ساختار طبیعی و سرمایه انسانی که سازنده محیط مصنوع هستند، نیز می باشد. . روشن است که پایداری در این معنا با پایداری سبز که پیش تر مطرح گردید تفاوت دارد . براین اساس این محیط نیست که نیازمند پایداری است بلکه قبل از هر چیز سطح تولید و مصرف کنونی و آینده است که باید پایدار بماند . آنچه لازم است سطح پایدار تولیدی است که توسط محیط طبیعی و با استفاده از منابع ایجاد شده تا به تقاضاهای آتی جمعیت روزافزون پاسخ داده شود . شگفت نیست که یکی از اصول اخلاقی کلیدی در این دیدگاه عبارت باشد از :یافتن تعادل صحیح بین جمعیت و مصرف که در حد نهایی آن یک دیدگاه نئومالتوسی قرار می گیرد . اگر دیدگاه مبتنی بر پایداری سبز این تعهد را ایجاد می کند که تقاضاهای کم تری روی منابع پایه داشته باشیم ، دیدگاه اقتصادی در پی آن است که روش های بهره برداری غارتگرانه را از طریق کاهش تعداد جمعیت  محدود نماید . به این جهت است که اغلب اقتصاددانان نئوکلاسیک بر بازار به عنوان سازوکاری که از طریق آن تخصیص منابع انجام می گیرد ، توجه دارند . دیدگاه اقتصادی همچنین در پی آن است تا از طریق سازوکارهای بازار در الگوی تخصیص منابع دخالت نماید تا این اطمینان حاصل گردد که هزینه های واقعی محیطی در فعالیت های اقتصادی منظور شده است . مثلا“ مالیات بر زغال نمونه ای است از وارد نمودن هزینه های محیطی در فعالیت های اقتصادی .

هرگاه سطوح پایدارشده تولید جهت نیل به تقاضاهای کنونی ( و آینده ) به عنوان یک عنصر کلیدی درتوسعه پایدار مورد توجه قرار گیرد ، می توان به سوی طرح سؤالات محققانه در مورد فرآیند توسعه هدایت گردید و این سوالات موارد زیر را شامل می گردند:

1-   آیا استفاده از انرژی های تجدیدناپذیر ( بویژه سوخت های فسیلی ) در حال افزایش است ؟ آیا سطح قابل ملاحظه ای از سرمایه گذاری در استفاده از اشکال تجدیدپذیر انرژی وجود دارد که بهره برداری از منابع تجدیدناپذیر را کاهش دهد ؟

2-   آیا مصرف سرانه منابع کاهش یافته است یا افزایش ؟ این کاهش یا افزایش در چه سطحی بوده است ؟( این مخصوصا“ سؤال مهمی است که سطوح مختلف مصرف سرانه در شمال و جنوب را بدست می دهد . )

3-     آیا به موازات بالا رفتن مصرف سرانه انرژی ، تکنولوژی تمیزتری از شمال به جنوب انتقال یافته است ؟

4-     آیا آمارهای تولید، هزینه های تولیدی منابع را در تمام زندگی اندازه گیری کرده یا فقط به مقطع کنونی توجه دارد ؟

قبل از اینکه بتوان با اطمینان از سطوح پایداری تولید جهت نیل به سطح آینده تقاضا صحبت کرد سؤالات ساده دیگری وجود دارد که باید پاسخ داده شوند.از جمله اینکه : آیا تقاضاهای آینده با توزیع جهانی منابع موجود و الگوهای مصرف مطابقت دارند ؟ در غیر این صورت بعید به نظر می رسد که توسعه آینده پایدار باشد چرا که بعید است سطح کنونی مصرف منابع در کشورهای شمال به کشورهای جنوب نیز انعکاس یابد .

به همین ترتیب سؤالات مشابهی نیز وجود دارند که از ماهیت نیازهای انسانی وتوزیع وسایل رضایت آن ها ناشی می شوند .آیا نیازانسان آنگونه که کمسیون برانت لند پنداشته از پیش تعیین شده است .اگر این نیازها نیازهای فرهنگی باشند نه با توسعه اقتصادی صرف می توان به آن ها نایل شد و نه می توان ازآن هاصرفنظر کرد.می توان اینطور فرض کرد که توسعه خودهم موجب گسترش نیازها می شود و هم  زمینه ارضاء نیازها را فراهم می آورد.به عبارت دیگر اگر این فرآیند توسعه است که نیازها را بوجود آورده و آن ها را رفع می کند . چگونه  می توان نیازهای زمان حال را مستقل از توسعه در نظر گرفت . بنابراین در صورتی که  نیازهای همه جوامع را یکسان فرض کرده و صرفا”بخواهیم با فرآیندتوسعه اقتصادی  به آن ها نائل گردیم دچار سردرگمی خواهیم شد. به این دلیل است که افق دید ما باید به فرهنگ ها و ارزش هایی که فراتر از سیستم اقتصادی بوده و معرف هویت ماست معطوف گردد.

سیستم های فرهنگی پایدار و مردم

            هرگاه تعابیر فرهنگی مختلف از نیازها را تصدیق نموده و خود را از تجربیات پابرجای تاریخی جهت نیل به این نیازها  فارغ سازیم ، متوجه می شویم که که توسعه پایدار ممکن است توسط خود مردم اعمال گردد تا فرآیندی پیش رونده از ” خودشکوفایی و توانمندسازی ” را نمایان سازد .در ورطه عمل  ،حداقل می توان گفت  که اگر توسعه پایدار مردم را که مهندسین و معماران توسعه هستند در نظر نیاورد ، نیل به توسعه امکان پذیر نخواهد بود. زیرا محال است مردم مسئولیت چیزی را به عهده بگیرند که نتیجه ای برای آن ها ندارد.

در هر حال باید دانست که نمی توان بدون صرف هزینه های اضافه ، سیستم های اجتماعی ، اقتصادی و زیست محیطی پایداری را ساخته و پرداخته نمود .مردم فقیر اغلب حق انتخاب ندارند تا بتوانند با تحمل هزینه های یک معیشت پایدار ، از منافع اقتصادی مستقیم آن بهره مند گردند . بنابراین هدف اساسی توسعه پایدار آن است که فقرا به معیشت پایدار و مطمئنی دست یابند و این امر ایجاد یک توازن مستمر بین ثروت های طبیعی و منافع اقتصادی و اجتماعی را شامل می گردد0 برخی مواقع مردم فقیر می توانند به طور داوطلبانه در خدمت حفاظت محیط طبیعی در آیند اما این در همه موارد صادق نیست 0 اعلب فقرا از محیط خود بیگانه هستند و یا امرار معاش آن ها در  ارتباط با کارهایی است که با پایداری سنخیت ندارد 0 محیط عرصه اختلافات میان علایق و نیازهاست اگر سودمندی ایده توسعه پایدار برای همه محقق گردد، باید ما را یاری دهد تا قبل از گزینش اشتغالات آسان با زمینه های اخلاقی قوی ،خود را رویاروی انتخاب های سختی قرار دهیم .

تفصیل اصول توسعه پایدار

برخی از اصول توسعه پایدار در دومین راهبردحفاظت از زمین [8] که در سال 1991 به چاپ رسیده مورد بحث قرار گرفته اند . این سند جالبی است که مسیری خلاف اولین راهبرد جهانی حفاظت از سرزمین که در سال 1980 چاپ شده را دنبال می نماید . اولین راهبرد جهانی حفاظت صرفا“ به حفاظت از سیستم های زیستی می اندیشید بدون اینکه به رقم جمعیت انسان که می تواند این سیستم ها را تحت تاءثیر قرار دهد ، توجه نماید . راهبرد جدید حفاظت جهانی همان معنای مطرح شده در گزارش برانت لند را در خود منعکس ساخته که در آن مؤسسات سیاسی و اجتماعی مسئول مدیریت محیط ، اهمیت زیادتری از خود محیط دارند .

دو عنصر کلیدی این استراتژی جدید که متضمن اهمیت راه حل های جهانی در مساله محیط می باشند یکی توصیه بر کاهش مصرف منابع در کشورهای صنعتی شمال است و دیگری حمایت های مالی و فنی کشورهای توسعه یافته از کشورهای جنوب در اتخاذ تکنولوژی های کارآمد . گزارش اخیر تعابیری از ” توسعه ” و ” حفاظت ”  ارائه می دهد که در نهایت مکمل یکدیگرند . گزارش، ”توسعه” را عبارت از چگونگی رفع نیاز و بهبود زندگی توسط مردم دانسته و ”حفاظت” را چگونگی محافظت از سرمایه های طبیعی  تا اینکه درآمد مردم از طریق توسعه ،پایدار گردد.هر دو تعبیر گذر از وضعیت فعلی را الزام آور دانسته و تاکید نموده اند که توسعه منحصرا“ اقتصادی و مادی نیست . دیدگاهی که عنوان ”حفاظت” را به خود گرفته ، حرکتی رادیکال است و می گوید : باید حفاظت کرد تا توسعه یافت  نه اینکه حفاظت کرد تا اندوخت. در گزارش ده سال پیش تر  برانت لند خط مشی حفاظت  برای کشورهای فقیرتر اینگونه ذکر شده که :  غنی شوند و غنی بمانند تا به حفاظت بپردازند .

8 اصل پایداری که در دومین راهبرد جهانی حفاظت  آمده بطور خلاصه به این شرح است :

1-     کاهش فشار انسانی روی زیست کره تا حد ظرفیت قابل تحمل آن

2-   حفظ سلامت زیست کره از طریق : الف- کمک های حمایتی    ب-  حفظ تنوع اشکال حیات  ج حفاظت از منابع تجدیدپذیر   

3-     استفاده از منابع تجدیدناپذیر  تا اندازه ای که از حد تولید منابع تجدید شونده جایگزین تجاوز ننماید .

4-     توزیع متناسب تر منافع و هزینه های استفاده از منابع و مدیریت محیط

5-     ترویج فن آوری هایی که نسبت سودآوری آن ها به منابع مصرف شده افزایش یابد .

6-     اتخاذ خط مشی اقتصادی که به سلامت طبیعت کمک نماید .

7-   ترویج و حمایت ازارزش های فرهنگی سازگار با پایداری از طریق توجه زیادتر به آموزش های محیطی و دیگر جنبه های پایداری .

اگر موارد فوق را به عنوان اصولی که توسعه پایدار باید بر اساس آن ها پایه ریزی شود بپذیریم ، به معیارهایی نیاز است که بکارگیری این اصول را در دنیای واقعی تضمین نماید و این معیارها عبارتند از :

الف) موضوعات اساسی: اولین مجموعه از موضوعات در مورد مقیاس می باشند :آیا مساله در مقیاس جهانی اتفاق افتاده یا تنها در تعدادی مکان کوچک ؟دومین مجموعه ،سؤالاتی در مورد برگشت پذیری است : آیا خسارت های محیط قابل جبران هستند ؟ سوم اینکه بایستی فوریت ها را در نظر گرفت : اگر بازسازی محیط به تاخیر بیفتد چه پیش خواهد آمد ؟

ب) اقدامات  اساسی: به همین ترتیب انجام اقداماتی در رسیدن به توسعه پایدار ضروری است .  شاید  وقتی کارآیی حاصل گردد که هدف عملیات به مردم گوشزد گردیده باشد تا مردمی که  درگیر کار هستند از نتایج عمل  بهرمند  گردند . یعنی ما عملا“ باید بدانیم که آیا مردم به ضرورت انجام کار واقف هستند ؟ آیا  عملیات از نظر هزینه ها مقرون به صرفه است ؟آیا راهکارهایی برای تشویق مردم به مشارکت اندیشیده شده است ؟ پروژه ها تا چه میزان هشداردهنده بوده و تا چه اندازه می توانند ریسک عدم اطمینان را برای مردمی که تحت تاثیر نتایج پروژه ها قرار می گیرند کاهش دهند .؟ آیا در این زمینه فکر شده که چندین مساله را با اتخاذ یک نوع خط مشی حل نمود ؟مثلا“ وضع مالیات بر زغال ممکن است نتایجی در تخفیف چند معضل محیطی داشته باشد گر چه فقط برای یک مساله در نظر گرفته شده است.

عدول از اقتصاد سیاسی

            از مطالب فوق بخوبی روشی گردید که هیچ توافق کلی در مورد توسعه پایدار وجود ندارد و بوپژه در مبانی ایدئولوژیک ، جهت گیری ها و الگوهای تشویق کننده اختلافات ملحوظ تر می باشد .به نظر نگارنده در بحث توسعه پایدار به دو مجموعه از تناقضات برمی خوریم :

اولین اختلافات در خصوص تفکر توسعه پایداردر” موارد تاءکید” بروز یافته است . بعضی از نویسندگان به پایداری بسان یک موضوع خطیر می نگرند چرا که این طبیعت است که لازمه اصلی پیشرفت انسان هاست .اصولا“ آن ها نگران شرایطی هستند که هشدارهای محیطی  والزامات زیست کره در مدل قدیمی رشد  مورد غفلت قرار گیرد . راه حل آنان چنین است که یا فن آوری هایی توسعه یابند که با استفاده از آن ها ازآثار وخامت بارتوسعه برمحیط در امان بمانیم و یاشیوه هایی برگزینیم که  ارزیابی خسارت های محیطی  منطقی تری و واقعی تر گردیده و نیز خطراتی را که سیاست گزاران از آن غفلت نموده اند را کاهش دهیم .

نظر دیگر نویسندگان تا حدودی متفاوت است . در نظر آنان مساله اساسی این است که پیشرفت های انسانی  به خودی خود مستلزم  مداخله هایی در طبیعت است و بنابراین باید بیش از آن که به  وسایل توسعه بیندیشیم به عواقب توسعه توجه نماییم . گروه زیادی پیرو این نظر هستند از جمله : اکولوژیست های رادیکال ، اکوفمنیست ها ، و اکولوژیست های تند رو . از نظر این نویسندگان که هر کدام از یک مکتب فکری تبعیت می کنند یافتن راه حل های فنی برای مسائل محیطی که مشتمل بر روش های دریافت هزینه خسارت های محیطی است( همانند آنچه توسط پیرس[9] و همکاران وی پیشنهاد شده )محکوم به شکست می باشند .

دوما“ نگرش به توسعه پایدار در چارچوب روابط شمال جنوب نیازمند توجه به تناقضاتی است که در عدم توازن ساختاری سیستم های کره زمین تجلی یافته است . نگرانی های سبز در شمال می توانند به کشورهای جنوب نیز سرایت نمایند . جایی که محیط مورد ادعای مردم است نه بخاطراینکه محیط ارزش ذاتی دارد بلکه بخاطر انهدام محیط که آن ارزش را بوجود می آورد .در کشورهای جنوب کشمکش های مربوط به محیط معمولا“  بیش تردر ارتباط با نیازهای اساسی و راهبردهای ادامه حیات هستند تا الگوهای زندگی و هزینه هایی که افراد به محیط تحمیل می کنند بر دوش جامعه قرار می گیرد . در شرایطی که اشخاص و خانواده ها ناگزیرند در مواجهه با محیط خودخواهانه عمل کنند حس نوعدوستی که متوجه حفاظت محیط باشد جایگاهی نخواهد داشت .

در فصل سوم از طرح یک اقتصاد سبز[10]  مربوط به پیرس و همکاران وی از نوعی دلبستگی به کیفیت محیط بحث شده  که هر گاه بهسازی اقتصاد رضایتمندی جامعه یا رفاه را افزایش دهد ، با بهسازی محیط  همسان می باشد.این موضوع که در صورت غفلت از محیط هزینه های اقتصادی اجتناب ناپذیر خواهد بود، به اقتصاددانان اثبات گردیده و با نفوذ مؤسسات بین المللی  توسعه مثل بانک جهانی و موسسات وابسته به سازمان ملل بهتر مورد توجه قرار گرفته است .

یکی از مسائل موجود در این زمینه آن است که چنین وضعیتی بیشتر خاص کشورهای توسعه یافته است تا کشورهای در حال توسعه .در کشورهای توسعه یافته که کیفیت محیط در نظر عموم مقدم بر رشد اقتصادی می باشد ، دلبستگی های کلی و فراگیر نسبت به محیط دیده می شود . در این زمینه اقتصاددانان نئوکلاسیک اصل ” تمایل پرداخت [11]” را بعنوان مبنای ارزیابی هزینه ها و سودمندی های محیطی بکار برده اند . پیرس خاطر نشان ساخته که تاکید بر خط مشی محیطی باید به این اصل تغییر یابد که بایستی ازخسارت های پیش بینی شده آینده به محیط جلوگیری به عمل آورد . وقتی کشورهای در حال توسعه مد نظر  باشند ، برخی مشکلات  دور از انتظار نخواهند بود .در این کشورها آنچه ارزش دارد قربانی کردن کیفیت محیط است تا  اصلاح کیفیت محیط چرا که اثرات تجمعی رشد اقتصادی روی فقرا بسیار منفی است . در یک ناحیه از جنگل های استوایی ( ناحیه شوکو[12]) که در سال 1988 مورد بازدید قرار گرفت ، مردم در یک بهره برداری غیر قانونی از جنگل ، جهت قطع چوب های سخت جنگلی برای هر متر مکعب چوب  10 دلار امریکا هزینه صرف می نمودند . این نوع بهربرداری بخوبی گویای آن بود که مردم چگونه برای قطع درخت زندگی خود را به خطر می اندازند . آن ها با یک قایق کوچک در آب های ساحلی خطرناک پیش می رفتند تا جنگل مناسبی برای قطع کردن پیدا کرده و پیش از بازگشت به بندر بوناونتورا[13] در هر با 5 ساعت گرفتار مد دریا می شدند .اگر یک نفر درختی را قطع نمی کرد دیگری سر می رسید و این کار را انجام می داد .

این حقایق در اتخاذ روش های ارزیابی هزینه های محیطی ، مهم به نظر می رسند . در این زمینه ارزش گزاری مجدد جنگل های استوایی با هدف در نظر آوردن هزینه های محیطی فعالیت های ناپایدار ،تاثیر زیادی در جلوگیری از تخریب جنگل نخواهد داشت گر چه ممکن است  مشکل را بهتر آشکار سازد . بدهی های خارجی کلمبیا، شرکت های بین المللی مثل شرکت کارتن کلمبیا [14] که چوب های ناحیه شوکو را خریداری می نماید را قادر می سازند خود را یک ناجی بین المللی نشان دهند  تا یک تخریب گر بین المللی . بایستی شرایط نابرابری شدید مالکیت زمین  را نیز در نظر داشت چراکه مردان و زنان فقیر را ناگزیر می سازد  جنگل های استوایی و دیگر زمین های بی صاحب را مورد بهره برداری غارتگرانه قرار دهند . در شرایطی نظیر آنچه در نواحی استوایی کلمبیا وجود دارد بایدپیش از توجه به فقر محیطی ،به ایجاد عدالت اجتماعی یا کاهش فقر به عنوان یک هدف اساسی  توجه نمود.

همانطور که پیرس عنوان نموده عدالت در این مفهوم عنصری کوچک از مجموعه عناصر سودمند نیست و نیز معنایی فراتر از تباهی غیر تبعیض آمیز منابع دارد . بحث توسعه پایدار نباید به یک ارزیابی ساده از بده و بستان اقتصادی و محیطی محدود گردیده و از مسایل اساسی دیگر مثل اقتصاد سیاسی استفاده ازمنابع ناحیه ای و ملی دور بماند . همچنین توسعه پایدار  در این معنا بطور تلویحی بردیدگاه شمال محور و نژاد پرستانه از فرایند توسعه  صحه گذاشته و در یکپارچه سازی دیگر فرهنگ ها و دیدگاه های آنان در مورد پایداری ناموفق می ماند .

ابعاد چندگانه توسعه پایدار

ایجاد یک چارچوب ذهنی که ایده توسعه پایدار در آن پی ریزی شود مستلزم شناخت ابعاد چند گانه توسعه پایدار است . سه بعد از توسعه پایدار نیازمند توجه ویژه است که عبارتند از : بعد اقتصادی ، بعد سیاسی و بعد معرفت شناسی

بعد اقتصادی

همانطور که در در مبحث محاسبات محیطی یادآور شدیم در گذشته بحث های اقتصادی به سمت میزان تقاضا در حال و آینده متوجه گردیده و هزینه های رشد اقتصادی پیش بینی شده رادر ارتباط تنگاتنگ با محیط مورد ارزیابی قرار می داد . جان استوارت میل در کتاب ” اصول اقتصاد سیاسی  ” بر این مطلب تاکید دارد که : اگر ما درصدد حفظ رفاه انسان باشیم باید طبیعت را از رشد لجام گسیخته محافظت نماییم . گفته  میل  تا حد زیادی مغایر نظر اغلب اقتصاد دانان کهن است که پیرو مالتوس یا ریکاردو هستند . در روش مالتوسی نسبت جمعیت به منابع محیطی و رشد اخلاقیات اهمیت زیادی دارد . امروزه نئومالتوسیانی مثل  هاردین  [15]طرفدار این نظریه هستند . برعکس ، نگرش مربوط به ریکاردو که محور تفکرات اقتصاددانان قرن اخیر است دیدی خوشبینانه در خصوص رابطه میان رشد اقتصادی ، جمعیت و منابع دارد . دیدگاه خوشبینانه  پیروان ریکاردو  آن است که : در شرایط غلبه رشد جمعیت بر رشد منابع ، به دلیل روح خداوندی ، نبوغ انسانی و پیشرفت علوم  وضعیت آینده قابل پیش بینی نمی باشد . در اوایل دهه 70 با انتشار کتاب محدودیت های رشد این دیدگاه خوشبینانه زیر سؤال رفت اما فراموش نشد .

بعد سیاسی

بعد سیاسی پایداری شامل دو عنصر مجزا اما مرتبط است : قدرتی که به سازمان انسان مربوط می شود و ساختار اجتماعی که این دو به ترتیب در تعیین فرآیندهای سیاسی که از طریق آن ها مدیریت محیط اعمال شده و در تشخیص رابطه بین دانش و قدرت در مخالفت همگانی با نظریه جهانی محیط و منابع ، نقش دارند . در شرایطی که آوازه محیط گرایان به کمال  می رسد فراهم آوردن مجموعه ای از نظریات اجتماعی متکامل و معروف دور از فایده نخواهد بود .

مساله سازمان انسان در رابطه با محیط هر جند بخودی خود کم تر با نگرانی های محیطی ارتباط پیدا می کند ، در ادبیات  بویژه بوسیله جغرافی دانان بخوبی شناخته شده  و در کانون توجه جامعه شناسان نیز قرار دارد. آنتونی گیدنز [16]  جامعه شناس انگلیسی توجه زیادی را به آنچه او” نظریه ساختار” [17]نامیده ، معطوف داشته است . این نظریه ما را قادر می سازد تا نقش وجودی انسان در یک زمینه ساختاری گسترده را جهت پیشبرد علایق فردی و گروهی شناسایی نماییم. گیدنز خاطر نشان ساخته که عوامل انسانی تصویری درونی از آنچه انجام می دهند دارند و قادرند وقتی کاری انجام می دهند آن را ادراک نمایند . این همان ” بینش ” [18]است که عامل مهمی بشمار می رود . گرچه گیدنز عقاید خود را به مسائل محیطی عمومیت نداد ، اما افکار او به روشنی در ملاحظات سیاسی و اجتماعی قابل استفاده هستند.

آزمودن چگونگی منازعه بر سر قدرت بسان شناخت ریشه های مادی اختلافات محیطی ما را یاری می دهد تا سازمان انسان در مدیریت محیط را مورد تحلیل قرار دهیم . در این زمینه باید میان غلبه انسان بر طبیعت ( یعنی آنچه از آن به تخصیص منابع یاد می شود ) و سلطه برخی انسان ها بر انسان های دیگر ( به تعبیر گیدنز : سلطه گری بر منابع ) تمایز قایل شد . مدیریت محیط و ستیزه جویی بر سر محیط به دو فرآیند زیر مربوط می شوند : شیوه هایی که گروهی از مردم بر یکدیگر سلطه جویی می کنند و طریقی که آن ها در پی سلطه بر طبیعتند . توسعه یا استمرار راهبردهای معیشت پایدار ،به همان ترتیب که اشاره به ادراک محیط دارد  اشاره به طریقی داردکه قدرت بین گروه های مردم فهمیده می شود. اعلامیه سبز مربوط به محیط خارج از کنترل انسان نیست بلکه در ارتباط است با روابط میان اجتماعات جهت کنترل محیط توسط انسان .

مساله دیگر در بعد سیاسی پایداری ، رابطه میان دانش و قدرت است . اغلب اندیشمندان کشورهای توسعه یافته وقتی توجه خود را به جوامع فقیر معطوف داشته اند از این بعد غفلت نموده اند . چنانکه خواهیم دید ملاحظات معرفت شناسی  توسعه پایدار، در برگیرنده مفاهیم مهمی در تحلیل هاست چرا که سنن کاملا“ متفاوت علوم در ریشه های فرهنگی تاثیر گذار بوده اند . در هر حال تاکید بر اینکه دانش و قدرت به یکدیگر مربوطند اهمیت زیادی دارد. می توان سه عرصه مقاومت در برابر اثرات جهانی سازی جامعه مدرن شناسایی نمود . این عرصه های مقاومت بویژه در تبیین عکس العمل های عمومی روستائیان فقیر که در برابر مداخلات خارجی در اعمال روش های گوناگون مدیرت محیط صورت می گیرد ،  ثمربخش خواهد بود .

1- گونه نخست مقاومت ها عبارت است از کناره گیری از روابط تولید در جوامع روستایی و یا مخالفت بانوع روابط تولیدی. به تعبیر فوکالت [19]این مقاومتی است در برابراستثمار و مشتمل بر تلاش هایی است که از سوی روستاییان ، دامداران و دیگر افراد صورت می گیرد تا از تسلط اشکال جدید اقتصادی که آن ها را ناتوان از کنترل یا کنار آمدن با این اشکال می سازد ، ممانعت به عمل آید .

2-شکل دوم مقاومت متکی است بر طبقات نژادی و قومی و در پی آن است تا افراد را از سلطه گروه های قدرتمندی که هویت نژادی یا قومی آن ها موقعیت برتری برایشان فراهم آورده ، دور سازد . در بسیاری موارد این تنها راه باقی مانده برای گروه هایی است که رفتار محیطی شان از سوی بیگانگان مورد تهدید قرار گرفته است . دانش بومی و قدرت و هویت این گروه ها تقریبا“ وابسته به این رفتارهای محیطی است و بدین جهت سعی دارند از راه هایی مثل تقویت اصول اخلاقی بین خود و دیگران ، از بیگانگان فاصله بگیرند .

3- و بالاخره مردم فقیر روستایی بکرات در مقابل تبعیت از یک دیدگاه جهانی که مورد تایید آن ها نیست مقاومت نشان داده اند به همان گونه که مردم ممالک توسعه یافته اغلب با نظریه های مالکیت عمومی مارکسیسم مقابله کرده اند . در کشور های در حال توسعه ، حرف پیشرفته متضمن تکنیک های مداخله در محیط طبیعی بوده و این تکنیک ها اغلب از تجربیات کشورهای پیشرفته حاصل گردیده اند . ایده مدیریت محیط روشی است برای بیان این تکنیک ها . امتناع از پیروی از یک دیدگاه جهانی که فروض و ارزش های بیگانه در آن رجحان می یابند را فوکالت در اصطلاحی تحت عنوان ” مقاومت در برابر انقیاد ” مطرح ساخته است . نباید مقاومت را با مشاجرات سیاسی که خود زمینه مقاومت را فراهم می کنند ، معادل دانست  . روشن است که غالبا“ مردمی که به دلیل بی ارزش شدن سیستم های علمی خود یا بخاطر عدم بکارگیری صحیح قدرت اقتصادی ضعیف می باشند  طوری مقاومت می کنند که گویی حالت انفعالی به خود گرفته اند .

بعد معرفت شناسی

معمولا“ توسعه پایدار بدون توجه به موضوعات معرفت شناسی مورد بحث قرار می گیرد . فرض بر این است که شیوه دانش اندوزی در شمال که از طریق بکارگیری اصول علمی انجام می پذیرد ، نوعی معرفت شناسی دانشگاهی است . از آنجا که تنها دانش علمی سزاوار توجه است ، دیدگاه معرفت شناسی پذیرفته نیست . همانطور که در فرهنگ ها هم معرفت شناسی ثمربخش دانسته نشده است .  گوناتیلیک[20] یاد آور شده که نقشه های شناختی بزرگ مقیاس تنها به علوم غربی اختصاص ندارند . مثلا“ در آسیا سیستم اعتقادات مذهبی در مقایسه با سنن یهودی مسیحی اغلب در مواجهه با استدلال علمی مسایل کم تری داشته اند . فراگیر بودن علم غربی منجر به از هم گسیختگی دانش سنتی کشورهای جنوب گردیده است . به هر حال این نگرش ها  تفکرات سبز امروز را هم در بر می گیرد . شوماخر [21]در بحث با کاپرا [22] خاطر نشان می سازد که ما به دلیل نقایص و کاستی های دانش خود مجبوریم گام های کوچکی برداریم و این منزلگاه را به دلیل ناتوانی علمی ترک کنیم .

فیلسوفی به نام فیرابند [23]در کتاب خود ”وداع با دلیل ” دو روش مخالف از تفکر را شناسایی نموده که می توان آن را با دانش علمی و دانش سنتی قیاس کرد . وی  اولین روش را که تقریبا“ با معرفت شناسی علمی مطابقت می نماید روش انتزاعی نامیده است . این روش ما را قادر می سازد که عبارات را مطابق با قوانینی نظام بخشیم . فقط در قالب این قوانین است که وقایع ، عبارات را تغییر می دهند . می توان بدون برخورداری از یک موضوع تشریح شده  مستقل ، عبارت های علمی ساخت . او نمونه هایی از این روش را ارایه می دهد مثل : فیزیک مقدماتی ذرات ، روان شناسی رفتاری و زیست شناسی مولکولی . برعکس ، فیرابند انواع دانش های مربوط به جوامع بزرگ را تحت عنوان سنن تاریخی طبقه بندی نموده است . در این شیوه های معرفت شناسی ، موضوعات خود گویای خودشان هستند و مهم فهم زبان آنهاست . بیشتر دانش ها در بستر زمان خارج از مسیر علمی در اختیار بشر قرار گرفته و مخصوصا“ در کشورهای در حال توسعه در آداب مذهبی و عملکردهای فرهنگی نمود یافته است . در جوامعی که فرهنگ ، علم و سنن در آن ها به سادگی قابل تفکیکند ، این عملکردها راحت به فراموشی سپرده می شوند . گرچه آن ها غالبا“ کلید گنجینه دانش محیطی می باشند که در جوامع روستایی کوچک مورد استفاده قرار می گیرد .

نتایج

این مقاله در پی آن است تا با گسترش دامنه مباحث و با در نظر گرفتن ابعادی از توسعه پایدار که خارج از پارامترهای خط مشی مداخله در محیط در کشورهای شمال است ، شناخت بهتری از  توسعه پایدار ارایه نماید .اما این فقط گام های کوچک وآغازین حرکت در این مسیر است .  گرچه بوضوح پیداست که امروزه روابط بین دانش محیطی ، فرآیند های سیاسی و مدیریت منابع فوریت زیادتری یافته اند . دیده شده که گفتمان محیطی که توسط مؤسسات توسعه ترویج می گردد ، گذشته ها را اصلاح نموده اما نتوانسته همزمان توجیه مناسبی از عوامل بین المللی ( ساختاری ) و خرده فرهنگی[24]در توسعه پایدار ارایه دهد . با گسترش دامنه بحث ، امید می رود بتوان شالوده موجودیت حقیقی فعالیت های پایدار را پایه ریزی نموده و نیز تصمیمات شایسته تری در هدایت خط مشی های آینده اتخاذ نمود.



1-Michael Redclift

2- Brundtland Commission

3- Our Common Future

4- Biosphere

5-Rees

6-Barbier

7- Pearce

8- World Conservation strategy

9- Pearce

10- Bluprint for a Green Economy

11-willingness to pay

12- Choco

13- Buenaventura

14--Carton de Colombia

15- Hardin

16- Anthony Giddens

17- Theory of Structuration

18- Knowledgeability

19- Foucault

20- Goonatiake

21- Schumacher

22-Capra

23- Feyerabend

24- Cross-Cultural

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد